با کلی زورو التماس میکروفن رو گرفت که بخونه ایندفه کرم شادباش گرفته بود.گفت دیشب کلی خوندم بهم چیزی ندادین.دیگه نمیخونم اگه ندین.عمو کوچیکم گفتش:حرومت اون 2هزارتومنی که بهت دادم...پسر عموم ارگ رو خاموش کرد گفت:ای کلاش مال مردم خور،پس سهم من کو؟بالا کشیدی؟یالا بده
.منم برای اینکه دعوا نشه یه دویست تومنی دادم بهشون گفتم:بقیشو بده
.همه زدن زیره خنده.محمد شروع کرد حرف زدن:میخوام یه ترانه با مسما براتون بخونم.عموپیمان داد زد گفت:قرمه سبزی بهتره -یکم صبر کنین چلو مرغم میخونم براتون. حالا داشت همه اینا رو تو میکروفن میگفت.باز همه زدن زیر خنده.بچه ها حالا همه صحنه رو تجسم کنین به اضافه اینکه فامیلای زن عموم هم بودن.ببینین چه آبروریزی کردیم همه باهم
.بعدش که مراسم تموم شد برگشتیم خونه عمم واسه ناهار.داشتیم سفره رو جمع میکردیم که دختر عمم(عروس خانوم)دوباره اومد.تا محمد دیدش یه دفه خودشو هی میزد میگفت:از پنجره میندازیمت بیرون از در میای،از در میندازیمت از پنجره میای..چی میخوای از جونمون..باباهمه چی که دنبالت فرستادیم
.(آخه از صبح 20بار این عروس محترم هی میومد هی میرفت)اینقد این حرکات رو بامزه انجام میداد که نگو.اصلا وقتی این بشر جایی باشه ما دل درد میگیریم از بس میخندیم.خلاصه کلی خندیدیم و خوش گذشت...
نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو
بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان
که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي